جدول جو
جدول جو

معنی برهم دوختن - جستجوی لغت در جدول جو

برهم دوختن(مُ آ)
بهم دوختن. بهم وصل کردن. درزهای چیزی را بستن: قلف، برهم دوختن از برگ خرما و به قیر گرفتن تخته های کشتی و درزهای آنرا. تقلیف، برهم دوختن تخته های کشتی و به قیر اندودن درزهای آنرا. (از منتهی الارب). و رجوع به دوختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ لَ)
یکی کردن. بهم پیوستن:
گر زمین و زمان بهم دوزی
ندهندت زیاده از روزی.
؟ (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا